سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آپلود عکس
ماجرای حقیقی
جمعه 92/3/31 ساعت 1:57 صبح | نوشته ‌شده به دست رضا خانگلی | ( نظرات )

این ماجرا حقیقی است  

«سیروس فتحی» بعد از آن که از پیدا کردنِ ماسوره های «اژدربنگال» نا امید شد، رفت کنار بی سیم چی و گفت با فرمانده اش «مرتضی رنجبر» تماس بگیرد و جریان را به او گزارش داد و کسب تکلیف کرد.
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، بهمن ماه سال 1361،شبِ عملیاتِ والفجر مقدماتی، رد کردن یکی از گردان های «تیپ امام حسن مجتبی(صلوات الله علیه»)، از معبری که از میان میدان مین، تا پشت سیم خاردارهای می رسید، بر عهده ی «سیروس فتحی»، از تخریب چی های زبده ی این تیپ بود. قرار بود همزمان با شروع «تک»، سیروس با «اژدربنگال» سیم خاردارهای حلقوی را بشکافد و یچه ها به خط بزنند. سیروس «اژدربنگال» را  جا داد میان حلقه های سیم خاردار، اما هر چه گشت، کیسه ی «ماسوره» را پیدا نکرد. زمان به سرعت می گذشت و تا چند دقیقه ی دیگر، باید راه نیروها به سمت جلو باز می شد . «سیروس فتحی» بعد از آن که از پیدا کردنِ ماسوره های «اژدربنگال» نا امید شد، رفت کنار بی سیم چی و گفت با «مرتضی رنجبر» تماس بگیرد . آن شب، «مجید شمشکی» فرمانده ی گردان تخریب بود و «مرتضی رنجبر» معاونش. «سیروس»جریان را به «رنجبر» گزارش داد و کسب تکلیف کرد. در آن لحظه ی حساس، کاری از دست مرتضی برنمی آمد. فقط گفت:
« سیروس جان! جان بچه های مردم دست توئه. از هر راهی که به نظرت می رسه، بفرستشون جلو. رمز رو که بگن، پشت سیم خاردار به دام می افتید. گردان های چپ و راستتون هم می رن جلو و پهلو می دن به دشمن. اون بچه ها امانت هستن دستت. یه کاری بکن»
سیروس با شنیدن صدای انفجار و تیراندازی از اطراف، متوجه شد که عملیات آغاز شده و دیگر زمانی ندارد. بلافاصله، ماسوره ی تارنجک چهل تکه ای را که همراه داشت باز کرد و با بعد از چند ثانیه کلنجار رفتن، آن را در جای ماسوره ی «اژدربنگال» جا انداخت. حالا دیگر «اژدربنگال» به راحتی عمل می کرد و راه نیروها به سمت جلو باز می شد، فقط یک مسئله وجود داشت. ماسوره ی «اژدربنگال»، فتیله ای بود . بیست ثانیه فرصت می داد تا نفرات از آن فاصله بگیرند، اما ماسوره ی نارنجک، در عرض چهار ثانیه عمل می کرد و زمانی برای گریز و جان به در بردن نمی داد.
هیچ کس نمی دادند، «سیروس فتحی» تخریب چی 19 ساله ی «تیپ امام حسن مجتبی(صلوات الله علیه)»، وقتی ضامنِ ماسوره ی نارنجکی را که به «اژدر بنگال» بسته بود، کشید، دستش لرزید یا نه. فقط چهار ثانیه بعد، انفجارِ «اژدربنگال» راه را باز کرد و نیروهای گردان، از کنار جسم پاره پاره ی سیروس، به خط دشمن زدند.
روحمان با یادش شاد
(راوی: نیکدار)

سیروس فتحی، به سال 1342 در خرمشهر متولد شد اما هنگام شهادت، خانه ی پدری اش در بروجرد بود و بقایای جسم پاکش، سال ها بعد، تفحص شد و در گلزار شهدای بروجرد به امانت سپرده شد تا روزی که بار دیگر در رکاب مولایش بازگردد.
دریغا که از «سیروس فتحی» جز تصویر نامناسبی که در زیر می بینید، عکسی دیگری به دستمان نرسید.


مشرق نیوز


برچسب‌ها: شهدا

 
موضوعات
لینک دوستان
دیگر موارد


بازدید امروز: 38
بازدید دیروز: 42
کل بازدیدها: 1324112