مستند تقریباً 60 دقیقهای بیبیسی به شش قسمت تقسیم شده و میتوانید این قسمتها را (که هر کدام بین 30 تا 40 مگابایت حجم دارند) از لینکهای زیر دانلود کنید. برای تماشای مستند به صورت کامل در همین صفحه، به انتهای گزارش بروید. زبان مستند، انگلیسی است.
دانلود قسمت اول - دانلود قسمت دوم - دانلود قسمت سوم - دانلود قسمت چهارم - دانلود قسمت پنجم - دانلود قسمت ششم
قهرمان ایرانیها و ضدقهرمان آمریکاییها
مستند بیبیسی با ارائه تصویری از یک قاسم سلیمانی جوان و این جملات دراماتیک از قول «دانی یاتوم» رئیس سرویس امنیت موساد بین سالهای 1996 تا 1998 و مشاور امنیتی «ایهود باراک» نخستوزیر رژیم صهیونیستی بین سالهای 1999 تا 2001 آغاز میشود: «هر وقت از مداخله [نظامی] ایران [در هر کجای دنیا] صحبت میکنید، مغز متفکر پشت آن قاسم سلیمانی است و آن کسی این مداخله را رهبری میکند هم قاسم سلیمانی است.» سپس راوی مستند میگوید: «اکثر مردم هرگز درباره او چیزی نشنیدهاند، اما او دهها سال است که از پشت پرده، نخهای [عروسکگردانی در] خاورمیانه را میکِشد.» در ادامه، «دیوید پترائوس» فرمانده سابق نیروهای آمریکایی مستقر در عراق درباره مواجهه با قاسم سلیمانی میگوید: «ما قاسم سلیمانی را یک انسان بسیار توانمند، کاریزماتیک، ماهر، از نظر حرفهای شایسته و... [از دیدگاه آمریکایی] به طرزی اهریمنی شرور دیدیم.» «رایان کراکر» سفیر سابق آمریکا در عراق، افغانستان، سوریه، لبنان و برخی دیگر از کشورهای خاورمیانه نیز میگوید: «میتوانیم او را «دارث ویدر» [یکی از ضدقهرمانهای اصلی در سری فیلمهای «جنگ ستارگان» که قبلاً از قهرمانهای فیلم بوده است] سیاست معاصر در خاورمیانه بنامیم.»
مستند بیبیسی با تصاویری از حاج قاسم در سنین جوانی آغاز میشود (+)
مستند با توصیف سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی ایران و عضویت سردار سلیمانی در نیروی نظامی تازهتأسیس سپاه پاسداران آغاز میشود. شیخ «جلالالدین صغیر» از علمای حوزه علمیه نجف درباره حاج قاسم و حضور او در جبهههای دفاع مقدس میگوید: «او در میدان نبرد بسیار شجاع بود. یک بار که به شدت مجروح شده بود، از بیمارستان فرار کرد، اما به خانه نرفت، بلکه به خطوط جبهه برگشت. [در جبههها به شجاعت] شهرت فوقالعادهای پیدا کرده بود.» راوی مستند میگوید با وجود کشته شدن یک میلیون ایرانی در جنگ با صدام، سلیمانی در این جنگ زنده ماند و اسطوره «شهید زنده» از همینجا درباره او شکل گرفت.
بیبیسی به سالهای حضور حاج قاسم در جبهه نیز میپردازد (+)
11 سپتامبر و پراگماتیسم حاج قاسم
بیبیسی مدعی میشود پس از حوادث 11 سپتامبر و با توجه به ایجاد فرصتی برای مبارزه مشترک ایران و آمریکا با تروریسم، قاسم سلیمانی به عنوان فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران یک دیپلمات ایرانی را برای مذاکره با آمریکاییها در همین خصوص مأمور کرده است. رایان کراکر که آن زمان در سِمت دیپلمات فعالیت میکرد میگوید شخصاً در عرض یک هفته پس از حوادث 11 سپتامبر و با یکی از اولین پروازهایی که بعد از این حوادث دوباره برقرار شدهاند عازم ژنو شده است تا با نماینده ایران درباره راههای شکست طالبان گفتوگو کند. کراکر در اینباره میگوید:
دیپلمات ایرانی [به نمایندگی از قاسم سلیمانی] نقشهای درست کرده بود که صفوف جنگی طالبان را در سراسر افغانستان نشان میداد؛ و پیشنهاد کرد که ابتدا به برخی نقاط خاص حمله کنیم. گفتم میشود [از توضیحات و نقشه او] یادداشتبرداری کنم؛ گفت نقشه باشد برای خودت. بعضی از این کارهایی که انجام میدادیم و گفتوگوهایی که داشتیم میکردیم، بهوضوح توانمندی قاسم سلیمانی در عمل فوری به ارادهاش را نشان میداد. هیچ صحبتی از دشمنیهای گذشته نشد؛ از اینکه ما چه بلاهایی سر ایران آوردهایم، ایران با ما چه کار کرده است؛ مسئله فقط این بود که نمایش [و مبارزه] کنونی را چگونه باید پیش ببریم.
کراکر با انتقاد از سخنرانی ضدایرانی جورج بوش پس از 11 سپتامبر که رئیسجمهور وقت آمریکا در آن از ایران تحت عنوان بخشی از «محور شرارت» نام برد، توضیح میدهد:
[بلافاصله پس از صحبتهای بوش] کارمندانم من را بیدار کردند و یک چیزی با این مضمون گفتند که «رئیس، اتفاقی افتاده که اصلاً از آن خوشحال نخواهید شد.» درست هم میگفتند؛ من واقعاً از این اتفاق خوشحال نشدم. سخنرانی «مجوز شرارت» به معنای واقعی کلمه، یکشبه، درها را روی «تعامل با ایران در افغانستان» که کاملاً چشمگیر بود و چشمانداز یک فصل کاملاً متفاوت در روابط میان دو کشور را زنده نگه میداشت، بست و این در از آن زمان تا کنون هنوز مجدداً باز نشده است.
«رایان کراکر» دیپلمات آمریکایی و سفیر سابق واشینگتن در خاورمیانه مدعی است شخصاً با نماینده حاج قاسم دیدار کرده است (+)
حمله آمریکاییها به کاروان قاسم سلیمانی
دیوید پترائوس که اواخر ماه مارس سال 2003 و در جریان حمله آمریکا به بغداد وارد عراق شد، به نقش پیشاپیش ایران در این کشور اشاره میکند؛ نقشی که بیبیسی آن را «اعزام نیرو به حیاط خلوت قاسم سلیمانی» توصیف مینماید. «استنلی مککریستال» فرمانده سابق عملیاتهای ویژه آمریکا در عراق بین سالهای 2003 تا 2006 در این خصوص میگوید: «با تهاجم آمریکا به عراق، ایران با خودش فکر کرد که اکنون آمریکاییها در شرق، غرب و جنوب کشور حضور دارند. به نظرم این دوره میتوانست یک دوره بسیار تهدیدآمیز از دید ایران باشد. ایران نگران حضور قریبالوقوع آمریکاییها و بیثباتیای بود که در نتیجه سرنگونی صدام ایجاد میشد.»
بیبیسی توضیح میدهد: «قاسم سلیمانی اکنون فرمانده و استراتژیست اصلی نظامی ایران بود، اما افسرهای اطلاعاتی معدودی در غرب از او اطلاع داشتند.» «جان مگوایر» افسر سابق سیآیای در اینباره میگوید: «من یک بار با قاسم سلیمانی برخورد کردم؛ یک برخورد ناخواسته. او شبیه آن چیزی نیست که از یک فرمانده چریکی انتظار دارید. مردی اتوکشیده و توانمند است، و خصوصیتهای فرماندهی به شکل برجستهای در او مشهود است؛ یک انسان حرفهای است.» اگرچه راوی مستند میگوید ایران با توجه به جمعیت شیعه در عراق، همیشه در این کشور نفوذ داشته است، اما بیبیسی برای اشاره به یکی از نقاط عطف در حضور مستشاری ایران در عراق با «نوری المالکی» نخستوزیر سابق عراق و رهبر حزب اسلامی «دعوه» مصاحبه میکند و این سیاستمدار عراقی آن زمان به تازگی به عنوان نخستوزیر انتخاب شده بود، میگوید: «تروریستها در مرقد امامین عسکریین بمبگذاری کردند و تنشهای فرقهای به نقطه اوج خود رسید. بغداد در وحشت به سر میبرد و راکتها مانند باران بر این شهر فرود میآمد. سرتاسر خیابانها مملو از اجساد کشتهشدگان بود.»
«جان مگوایر» افسر سابق سیآیای حاج قاسم را فردی «اتوکشیده و توانمند» توصیف میکند (+)
بیبیسی با نسبت دادن تلفات نیروهای ائتلاف متجاوز به عراق به نیروها و فعالیتهای تحت فرماندهی قاسم سلیمانی میگوید این ژنرال ایرانی اکنون یکی از اهداف احتمالی در فهرست ترور آمریکا بود. سپس مککریستال، فرمانده سابق عملیاتهای ویژه آمریکا در عراق، درباره حمله آمریکاییها به کاروانی در سال 2006 در شمال عراق توضیح میدهد که تصور میشد قاسم سلیمانی در آن باشد:
کاروانی را دیدیم که داشت وارد شمال عراق میشد. گزارشهایی هم وجود داشت که نشان میدادند قاسم سلیمانی احتمالاً همراه این کاروان است. این سؤال را پرسیدیم که خب الآن چه کار بکنیم. آیا با یک یورش به این کاروان حمله کنیم؟ آن را بمباران کنیم؟ یا هیچ کاری نکنیم. صددرصد مطمئن نبودیم که اولاً آیا سلیمانی در کاروان هست یا نه. و دوماً آیا اختیار یا منطق کافی برای حمله به سلیمانی و به طور خاص کشتن او را داریم یا نه. مسئله، بسیار ریسکی بود. مانند یک عملیات ایست ضدتروریستی نبود که فرود بیاییم و روی زمین درگیری و تیراندازی به وجود بیاید؛ بیشتر شبیه یک عملیات پلیسی بود. [در این حمله، پنج ایرانی را که میگفتند دیپلمات هستند، دستگیر کردیم.] پس از مصاحبه با آنها، مطمئن شدیم که همهشان اعضای نیروی قدس هستند. با این حال، هرگز نتوانستیم به یقین برسیم که آیا آن شب قاسم سلیمانی در آن کاروان حضور داشته یا نه. ما اعتقاد داشتیم که سلیمانی با کاروان بوده است. من بعدها هیچ دلیلی پیدا نکردم که متقاعد شوم همراه کاروان نبوده است. احتمالاً همان زمان مسیرش را کج کرده بود.
«استنلی مککریستال» فرمانده سابق عملیاتهای ویژه آمریکا در عراق مدعی است که یک بار قصد دستگیری یا ترور حاج قاسم را داشته است (+)
واکنش ادعایی نیروی قدس به حمله آمریکاییها
به ادعای بیبیسی، بعد از ماجرای حمله به کاروان «به نظر میرسید سلیمانی قسر در رفته است، اما انتقامجویی ایرانیها فوری و مرگبار بود.» مککریستال درباره این عملیات انتقامجویانه که ادعا میشود در استان کربلا رخ داده است، میگوید: «این حمله با دقت برنامهریزی شده بود. برای ورود به پایگاهی که سربازان آمریکایی در آن مستقر بودند از حیله پوشش استفاده کردند.» در ادامه پترائوس، فرمانده سابق نیروهای آمریکایی در عراق، توضیح میدهد: «از خودروهای مشکیرنگ با همان چراغهای چشمکزن و سایر ویژگیهایی استفاده کردند که ما برای انتقال نیروهایمان از آنها استفاده میکنیم. هنگام ورود به پایگاه هم موفق شدند نگهبانها را فریب بدهند. عملاً بدون هیچ مشکلی وارد پایگاه شدند. سپس به سرعت و با استفاده از عامل غافلگیری شماری از آمریکاییها را دستگیر کردند.» راوی مستند نیز میگوید: «پنج آمریکایی در پایگاه خودشان ربوده شدند. عملیاتی جسورانه بود.»
پترائوس ادامه میدهد: «حمله کربلا [5] منعکسکننده تشدید تنشها بود. مسئله، دیگر صرفاً شبهنظامیان با کلاشنیکف نگفتند، بلکه این عملیات واقعاً یک عملیات ویژه بود که با مهارت کامل توسط افرادی انجام شده بود که به شدت آموزشدیده بودند.» به گزارش بیبیسی، در نتیجه این حمله یک سرباز آمریکایی کشته شد و جسد چهار سرباز دیگر نیز چند روز بعد در یک خودرو پیدا شد. مککریستال میگوید: «ما چند خودرو را پیدا کردیم که جسد سربازان آمریکایی در آنها بود. یکی از آنها پیش از مردن اسمش را با خاک و خون نوشته بود. بنابراین این عملیات حجم زیادی از احساسات را برانگیخت. و ما به شدت معتقدیم که اثر انگشت نیروی قدس در سراسر این عملیات وجود دارد.» وقتی مجری بیبیسی از مککریستال میپرسد: «اثر انگشت قاسم سلیمانی چهطور؟» وی جواب میدهد: «فرض ما این بود که هر کاری که نیروی قدس انجام میدهد، تحت کنترل قاسم سلیمانی است. آن موقع سلیمانی کمکم داشت به یک فرد فوقالعاده قابلاحترام [و تأثیرگذار] تبدیل میشد. نمیخواهم بگویم یک شخصیت اسطورهای، اما باید بگویم فردی بود که نفوذ چشمگیری داشت.»
پترائوس ادعا میکند نیروهای تحت حمایت نیروی قدس ایران، چندین نظامی آمریکایی را از داخل پایگاه خودشان در کربلا ربودهاند (+)
بقیه را فراموش کن؛ «سیاست خاورمیانهای ایران دست من است»
به گفته مستند، یک روز «جلال طالبانی» رئیسجمهور وقت عراق، به ژنرال پترائوس، فرمانده وقت نیروهای آمریکایی در این کشور، خبر داد که پیامی از ایران دریافت کرده است. خود پترائوس تعریف میکند:
[طالبانی] گفت: «همین الآن از یک جلسه با قاسم سلیمانی بیرون آمدم.» نه تنها این جلسه خودش یک اتفاق متحیرکننده بود، بلکه رئیسجمهور عراق گفت از ژنرال سلیمانی یک پیام برای من دارد که این است: «ژنرال پترائوس، بهتر است بدانید که من، قاسم سلیمانی، سیاست ایران را در عراق کنترل میکنم، و همینطور در سوریه، افغانستان، غزه» و غیره. منظورش این بود که بهتر است با «من» تعامل کنید. دیپلماتهای ایرانی و سایر افراد را فراموش کنید. بهتر است «ما» [میان خودمان] توافق کنیم. و تا اندازهای بیراه هم نمیگفت، چون اگر واقعاً فکرش را بکنید، من به نوعی آن زمان شیخ قویترین قبیله در عراق [منظور، ارتش آمریکا] بودم. طالبانی به من نگاه کرد و منتظر بود؛ پرسید چه پاسخی به قاسم سلیمانی بدهم؟ گفتم به او بگویید برود بادمجان واکس بزند. من نمیخواستم با ژنرال یکستاره یا دوستارهای ملاقات کنم که فرمانده عناصری بود که داشتند سربازان ما را میکشتند. اصلاً امکان نداشت که با او گفتوگو کنم.
«دیوید پترائوس» فرمانده سابق نیروهای آمریکایی در عراق ادعا میکند از طریق جلال طالبانی پیامی از حاج قاسم دریافت کرده است (+)
بیبیسی توضیح میدهد که بهرغم شاخوشانه کشیدن پترائوس، در خاورمیانهای که همواره دستخوش تحول است، گاهی دشمنها وادار به اتحاد با یکدیگر میشوند. مستند سپس به حمله اوایل سال 2014 داعش به عراق و اشغال زودهنگام شهر موصل اشاره میکند. نوری المالکی، نخستوزیر سابق عراق، در مصاحبه با عوامل مستند میگوید: «آمریکا زنجیره تأمین تسلیحات ما را قطع کرد و بنابراین دیگر سلاحی برای مبارزه با داعش نداشتیم. این را با صراحت تمام و با بیانی واضح میگویم: از ایران درخواست کمک کردیم. ایران در کنار ما ایستاد و ما از این بابت از آنها یاد و تشکر میکنیم.» راوی میگوید: «نیروهای قاسم سلیمانی به سرعت از مرز عبور کردند تا به مبارزان کُرد کمک کنند.» یکی از اعضای نیروهای کُرد «پیشمرگه» که در مستند با نام «کاپیتان ریبین» معرفی شده، در این خصوص میگوید: «دو سرباز نزد ما آمدند و گفتند که ایرانی هستند. پرسیدند چه چیزی نیاز دارید. من 9 نوع اسلحه را فهرست کردم و به آنها دادم. دو روز بعد، سلاحها به دستمان رسید.»
«محمد محمود» از فرماندهان ارشد پیشمرگه نیز توضیح میدهد: «سه هواپیمای ایرانی در فرودگاه اربیل فرود آمدند و پر از سلاح بودند. چند ساعت بعد، نیروهای ایرانی و پیشمرگه کنترل مناطقی را پس گرفتند که ما قبلاً در آنها بودیم. همه سلاحهایی که ایران به ما داد باید مورد تأیید قاسم سلیمانی قرار میگرفت.» «قیس خزعلی» دبیرکل گروه «عصائب اهلالحق» از گروههای شیعه عراقی که در جنگ مقابل داعش حضور فعال داشت، نیز درباره حمایت ایران از بغداد پس از حمله تروریستها میگوید: «ایران در جنگ با داعش از عراق حمایت کرد و این حمایت، سریع و قوی بود. فرد اصلی که مسئولیت این نبردها را به عهده داشت، قاسم سلیمانی بود.» بیبیسی میگوید: «باز هم قاسم سلیمانی داشت نخها را میکشید [و سیاستگردانی میکرد]. اما اینبار کمکم از سایه بیرون آمد.» جان مگوایر افسر سابق سیآیای میگوید: «[سلیمانی] اینجا بود، آنجا بود. بین خودمان جوک میگفتیم که مانند کتاب «والدو کجاست» [کتاب مشهور با نقاشیهای پیچیده که کودکان باید شخصیت «والدو» را در نقاشیهایش پیدا کنند] شده است. جاهایی ظاهر میشد که قبلاً پیدایش نمیشد، دستکم به صورت علنی.»
نیروهای کُرد عراق میگویند برای مبارزه با داعش از ایران سلاح گرفتهاند (+)
حاج قاسم در کلام دوست و دشمن
در بخشی از مستند، محمد محمود، درباره برخورد با حاج قاسم میگوید: «ما به مقر فرماندهی رفتیم و اندکی بعد «حاجی قاسم» و نیروهایش رسیدند. همکارانمان میگفتند چون حاجی قاسم اینجاست نباید عکس بگیرید، اما وقتی عکس میگرفتیم خود او مشکلی با این قضیه نداشت.» جلالالدین صغیر، از علمای حوزه علمیه نجف، نیز میگوید: «[سلیمانی] در برخورد با سربازها فردی بسیار متواضع بود. همین مسئله محبوبیت او را میان سربازها به شدت بالا برده بود و او را یک مقام ایرانی نمیدیدند، بلکه یک مبارز مقدس میدیدند که دقیقاً مثل خودشان دارد میجنگد. سلیمانی معنوی و ایدهآلگرا بود و با آن شخصیت خشکی که معمولاً در فرماندهان نظامی میبینید، تفاوت داشت.»
تواضع حاج قاسم با سربازها موجب محبوبیت فوقالعاده او شد (+)
در عین حال، مگوایر اذعان میکند:
آن آدم ردهپایینی که 25 سالش است و بدون جلیقه ضدگلوله دارد در یک گروه شبهنظامی میجنگد، چگونه ممکن است [انگیزه نگیرد] و عملکرد خوبی نداشته باشد وقتی میبیند رئیسش که همسن پدربزرگش است با یک پیراهن دارد در میدان جنگ و در میان شلیک گلولهها قدم میزند. این کار یک پیام الهامبخش برای آن سرباز است که ترس در وجود این آدم وجود ندارد و ما هم باید همینگونه باشیم. من واقعاً اعتقاد دارم که افرادی مانند سلیمانی احساس میکنند دارند تقدیرشان را رقم میزنند و اگر هم کشته شدند، خب کشته شدهاند. دیدگاه بسیار متفاوتی [نسبت به مثلاً ما آمریکاییها] در اینباره دارند و معتقدند که در حال انجام یک مأموریت [الهی] هستند.
بیبیسی بار دیگر موضوع «تبدیل دشمن به متحد» را پی میگیرد و با اشاره به پیوستن آمریکا و انگلیس به مبارزه علیه داعش بعد از کمکهای ایران، مینویسد این دو کشور «اینبار خود را همان طرف ایران و قاسم سلیمانی دیدند.» مککریستال، فرمانده سابق عملیاتهای ویژه آمریکا در عراق، در اینباره میگوید: «با ظهور یک پدیده شرور و شیطانی به نام داعش، اکنون سلیمانی نقش شوالیه سفید را در مقابل آن پیدا کرده بود. تا اندازهای به نظر میرسد که سلیمانی متحد آمریکا شده بود، اما این دو طرف برای یک مدت بسیار محدود و در رابطهای غریب کنار هم بودند.» با این وجود، راوی بیبیسی میگوید: «پنج سال زمان و یک ائتلاف فوقالعاده جهانی لازم بود تا داعش از عراق بیرون رانده شود. و غرب مطمئناً این [موفقیت] را مدیون قاسم سلیمانی بود. سلیمانی از یک شخصیت درون دنیای سایهها تبدیل به یک نماد انقلابی در ایران و سراسر منطقه شده بود.»
حاج قاسم تبدیل به یک نماد انقلابی در سراسر منطقه شده بود (+)
رایان کراکر، سفیر سابق آمریکا در عراق و خاورمیانه، میگوید: «تبدیل قاسم سلیمانی از «فرمانده سایهها» به «ستاره برنامه شنبهشب زنده» [یکی از مشهورترین برنامههای تلویزیونی آمریکا] یک تحول حیرتانگیز بوده است. او و به احتمال زیاد رهبر عالی ایران به این نتیجه رسیده بودند که زمان آن رسیده است تا به سلیمانی یک چهره و نقش واقعی بدهند.» پترائوس فرمانده سابق نیروهای آمریکا در عراق، ادامه میدهد: «این مسئله نشان میداد تأثیرگذاری سلیمانی بیاندازه است. وقتی شما در وضعیت بهاصطلاح «ژنرال پیروز» [در جنگ] هستید، قطعاً نفوذتان به طرز چشمگیری افزایش مییابد.»
«اول با آمریکا جنگید. حالا دارد داعش را نابود میکند»؛ تصویر حاج قاسم روی جلد مجله نیوزویک آمریکا با عنوان «دشمن شکستناپذیر» (+)
«من حریف شما هستم»؛ نقش سردار سلیمانی در خاورمیانه
بیبیسی اذعان میکند: «پیروزیهای قاسم سلیمانی محدود به عراق نبودهاند. فرمانده سایهها در جنگ طولانیمدت داخلی در کشور همسایه، سوریه، هم یک بازیگر کلیدی بود.» کراکر میگوید: «وقتی دردسرها در سوریه شروع شد، یک مسئله بود که در آن هیچ شکی نداشتیم: ایران اجازه نخواهد داد دولت اسد سرنگون شود. او تنها متحد آنها بود که میتوانستند رویش حساب کنند.» پترائوس توضیح میدهد: «حکومت بشار اسد در برخی مواقع واقعاً داشت تلوتلو میخورد. ابتدا نیروی قدس و برخی نیروهای ایرانی به داد او رسیدند؛ سپس حزبالله لبنان را با ظرفیتهای بسیار چشمگیری اضافه کردند؛ بعد شبهنظامیان شیعه را از کشورهای منطقه آوردند.» مککریستال هم اضافه میکند: «به عقیده من سلیمانی در نجات رژیم اسد اهمیت حیاتی داشت. تقریباً غیرممکن بود که اسد اعتماد به نفس و در برخی موارد توانایی ایستادگی در مقابل توفان آن دو یا سه سالی را داشته باشد که واقعاً به نظر میرسید حکومتش دارد از هم میپاشد.»
نقش حاج قاسم در خواباندن غائله سوریه حیاتی بود (+)
...