* پایگاه بوشهر به نام شکارچی ناوها
بوشهر محل استقرار ششمین پایگاه هوایی نیروی هوایی ارتش است. این پایگاه به دلیل مجاورت دریا اهمیت و موقعیت استراتژیک خاصی داشته و دارد و در طول جنگ بیشتر به عنوان پشتیبان هوایی تاسیسات شریانی و مهم نفتی و گازی ایران عمل میکرد که اکنون نیز حفاظت از تاسیسات بوشهر و تاسیسات گازی عسلویه و پارس جنوبی نیز میتواند در دستور کار این پایگاه باشد.
این پایگاه نیز از مدتها قبل به نام امیر خلبان شهید علیرضا یاسینی معاون اسبق هماهنگ کننده نیروی هوایی نامگذاری شده است.
یاسینی بیشترین نزدیکی و دوستی را با شهید عباس دوران داشت. از آن خلبان های اتو کشیده و اصطلاحا با پرستیژ نیروی هوایی بود.
یاسینی در خاطرات خود می گوید: «من ماموریتهای زیادی روی خلیج فارس داشتم. ما دو نفر بودیم که در اوایل جنگ می توانستیم موشکها را بزنیم. تنها دو نفر؛ من بودم و شهید عباس دوران. اکثر ماموریتهای خلیج فارس را ما انجام می دادیم و نیروی دریایی عراق را به جایی رساندیم که برای دستگیری و یا زدن ما جایزه تعیین کرده بودند.»
یاسینی بچه آبادان بود و از سال 48 وارد دانشکده خلبانی شد. به آمریکا رفت و دوره تکمیلی خلبانی را آنجا گذراند و برای پرواز، جنگنده فانتوم اف 4 را انتخاب کرد.
فرمانده پایگاه شکاری بوشهر، در طول مدت دفاع مقدس، بیش از 90 پرواز عمقی به خاک عراق داشت که این تعداد، تنها عملیاتهای برون مرزی او بود و ماموریت های بسیاری نیز در جبهه های جنوب بر روی نیروهای دشمن انجام داد به طوری که بعد از تیمسار محققی با 2759 ساعت پرواز با هواپیمای فانتوم، بیشترین پرواز را با این هواپیما داشت.
یک از شاهکارهای او و دوستانش عملیاتی بود که در آن کمر نیروی دریایی عراق شکست: عملیات مروارید.
در تاریخ هفتم آذر سال 1359 شهید یاسینی به همراه شهیدان بزرگوار عباس دوران، حسین خلتعبری و حسن طالب مهر، در عملیاتی مشترک با نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، توانستند نیروی دریایی عراق را نابود کنند. در این عملیات بزرگ، شهید یاسینی به تنهایی 8 سورتی پرواز داشت.
علیرضا یاسینی در سال 52 ازدواج کرد که ثمره آن سه فرزند پسر و یک دختر بود.
15 دی ماه 1373، روز پرواز یاسینی است. پروازی که این بار نه تنها که با جمعی از دوستان دیرینش انجام شد و روح بلند او را در آسمانها جاودانه کرد.
شهید خلبان یاسینی
مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای در مراسم این شهید بزرگوار در وصف او فرمودند: «فقدان بزرگی بود؛ نه فقط برای شما برای من هم این طور بود. ولی خب چاره ای نیست باید تحمل کرد. شهید یاسینی مردی مومن بود، پرتلاش بود، صادق بود، صمیمی بود و خود همین ها موجب شده بود که به ایشان امیدوار باشم. در این حوادث سخت است که جوهر ما آشکار می شود و نیروها و توانایی های درونی ما آشکار می شود...»
«من به شهید یاسینی خیلی امیدوار بودم. همین حالا به ایشان (سرتیپ بقایی فرمانده سابق نیروی هوایی ارتش) می گفتم خیلی به این جوان امید داشتم برای آینده، ولی حالا خداوند متعال این جوری مقدر کرده بود، چاره ای نیست باید تحمل کرد و این تقدیرات الهی است.»
در بخشی از وصیت نامه شهید یاسینی می خوانیم: «من یک خلبان هستم. سالها از بیت المال برایم هزینه کرده اند تا به اینجا رسیده ام. حال وظیفه دارم که دینم را ادا کنم. مگر نه اینکه همواره آرزو کرده ایم که ای کاش در واقعه عاشورا می بودیم و فرزند زهرا(س) را یاری می کردیم؟
اکنون زمان آن فرا رسیده و همگان مکلفیم که برای لحظه ای روح خدا را تنها نگذاریم. بنابرین از من انتظار نداشته باشید که بیش از این در کنارتان باشم.
به یقین اجر شما نیز که به تربیت فرزندان و امور خانه همت می گمارید و زمینه را برای حضور بیشتر ما در صحنه فراهم می کنید نزد خدا محفوظ خواهد بود.»
* پایگاه شیراز؛ عملیات استشهادی در بغداد
پایگاه هفتم شکاری نهاجا در شیراز واقع شده و یکی از مهمترین پایگاههای مرکزی کشور است که به نام شهید عباس دوران نامگذاری شده است.
پس از شکست نیروهای صدام در عملیات بیتالمقدس، جایگاه سیاسی دشمن در جهان متزلزل شد.
عملیات رمضان در حال شکلگیری و انجام بود که موضوع برگزاری کنفرانس سران غیرمتعهدها در بغداد مطرح شد تا صدام حسین رئیس این اجلاس باشد.
جمهوری اسلامی ایران سیاست بیاثر کردن این اجلاس را در دستور کار خود قرار داد و در اولین گام، اجلاس غیرمتعهدها را تحریم کرد.
بغداد از مدتها قبل به کمک آمریکا به دژ نفوذ ناپذیرى تبدیل شده و تبلیغات بسیار وسیعى در این رابطه به راه افتاد و عنوان شد «هیچکس توانایی ناامن کردن پایتخت عراق را ندارد.»
در این زمان بود که ایجاد ناامنى در بغداد در دستور کار نظامى - سیاسى جمهورى اسلامى قرار گرفت تا ضمن هدف قرار دادن تأسیسات پالایشگاهى "الدوره" در جنوب شرقى این شهر، از برگزارى نشست سران غیرمتعهدها در بغداد نیز جلوگیرى شود.
انجام این ماموریت به نیروی هوایی ارتش واگذار شد و سرهنگ خلبان عباس دوران براى جلوگیرى از تشکیل کنفرانس سران غیرمتعهدها در بغداد، در تاریخ بیستم تیرماه سال 1361 مأموریت یافت تا پایتخت عراق را ناامن کند.
تصمیم بر این بود تا سه فروند فانتوم کاملا مسلح به پرواز درآیند، هر سه تا مرز پرواز کرده و تنها دو فروند از مرز گذشته و به هدف حملهور شوند. فانتوم سوم در همان جا منتظر میماند تا در صورت نیاز به آنها بپیوندد. مأموریت خلبانان، انجام عملیات روى بغداد و بمباران پالایشگاه، نیروگاه اتمى، پایگاه الرشید یا ساختمان اجلاس در این شهر بود.
ساعت5:30 صبح سیام تیرماه 61 مأموریت آغاز شد و فانتوم شماره یک، رهبری گروه پرواز را بر عهده داشت. حرکت گروه پرواز از شرق بغداد به جنوب شرق آن شهر و سپس "پالایشگاه الدوره" پیشبینی شده بود.
خلبانان میبایست پس از عبور از مرز و ناامن کردن آسمان بغداد، به انجام ماموریت خود بپردازند و این در حالی بود که پیشرفتهترین تجهیزات پدافند هوایی از آسمان این شهر حفاظت میکرد.
عباس دوران در نامههاى مربوط به این ماموریت، مقابل اسم پدافندهاى مختلفى که عراق از کشورهاى اروپایى خریده بود، نوشته است: «نود درصد احتمال برگشت نیست.»
جنگندهها تا 15 کیلومتری بغداد بدون هیچ مشکلی پیش میروند تا اینکه در این نقطه، با دیوار آتش و پدافند دشمن روبهرو شده و در همین فاصله چند گلوله به یکی از هواپیماها برخورد میکند. با اصابت این گلولهها، موتور سمت راست هواپیمای دوران از کار میافتد اما او باز هم تصمیم به ادامه عملیات میگیرد.
شهید خلبان عباس دوران
بنابراین هواپیماها به سمت جنوب شرقى شهر بغداد که پالایشگاه "الدوره" در آن جا بود، ادامه مسیر داده و با این که پدافند دشمن بسیار قوى عمل میکرد، تمام بمبها را روى این پالایشگاه تخلیه میکنند.
جنگندهها پس از تخلیه بمبها به مسیرى ادامه میدهند که در نهایت به سالن کنفرانس سران غیرمتعهدها ختم میشد. پالایشگاه به شدت در آتش میسوخت و دود ناشی از سوختن پالایشگاه، فضا را پوشانده بود و تا این لحظه عملیات کاملا موفقیتآمیز به پیش میرفت.
در این زمان قسمت عقب هواپیمای دوران نیز مورد اصابت چندین گلوله ضدهوایی قرار گرفته و از بین میرود. هواپیما آتش گرفته و عباس از خلبان عقب (سرتیپ آزاده منصور کاظمیان) میخواهد که هواپیما را ترک کند و وقتی جوابی نمیشنود، دکمه خروج اضطراری کابین عقب را زده و کاظمیان به بیرون پرتاب میشود.
فرمانده گروه در این لحظه طبق گفتههای قبلی خود، تصمیمی مبنی بر ترک هواپیما ندارد. وى بارها گفته بود: «اگر هواپیما بال نداشته باشد خودم بال در آورده و بر سر دشمن فرود مىآیم و هرگز تن به اسارت نخواهم داد.»
شعلههای آتش هرلحظه شدیدتر و ارتفاع هواپیما نیز هر لحظه کمتر میشد تا اینکه هتل محل برگزاری اجلاس غیرمتعهدها پیش روی خلبان قرار گرفت. به سوی هتل حرکت کرده و هواپیما را (درحالی که هنوز هدایت آن را برعهده داشت)، به ساختمان آن میکوبد.
این اقدام شهادتطلبانه عباس دوران در ناامن ساختن آسمان بغداد، موجب شد تا برگزاری این اجلاس از بغداد به دهلی نو منتقل شود. بقایای پیکر پاک امیر الاستشهادیون، خلبان عباس دوران بعد از 20 سال در تاریخ 30 تیرماه 1381 به کشور بازگشت و در زادگاهش (شیراز) به خاک سپرده شد.
* پایگاه اصفهان؛ گلویی که در عید قربان بریده شد
پایگاه هفتم شکاری در اصفهان یکی از پایگاههای مرکزی و مستعد نهاجا محسوب میشود. پایگاه هفتم را شاید بتوان یکی از مشهورترین پایگاه های ایران و منطقه نیز دانست.
عباس بابایی هم مشهورترین خلبان شهید دفاع مقدس بود.
او دوره های آموزشی خود را مانند بسیاری از خلبانان نسل قدیم نهاجا در آمریکا گذراند که این دوران آموزش سرشار از خاطرات نابی است که بارها گفته و شنیده شده است.
با ورود جنگندههای پیشرفته اف ـ 14 به نیروی هوایی، وی که جزو خلبانهای تیزهوش و ماهر در پرواز با جنگندههای اف ـ 5 بود، به همراه تنی چند از خلبانان برای پرواز با هواپیمای جنگی اف ـ 14 انتخاب و به پایگاه هوایی اصفهان منتقل شد.
پس از پیروزی انقلاب، سرپرستی انجمن اسلامی پایگاه را برعهده گرفت و در تاریخ 7/5/1360 بود که به عنوان فرمانده پایگاه هوایی اصفهان منصوب شد.
وی در نهم آذر سال 1362 ضمن ارتقاء درجه به سرهنگ تمامی، به عنوان معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی منصوب و به تهران منتقل شد ولی هیچگاه پشت میزنشین نشد.
عباس بابایی تنها از سال 1364 تا هنگام شهادت، بیش از 60 مأموریت جنگی را با موفقیت کامل به انجام رسانید.
بابائی به علت لیاقت و رشادتهایش در تاریخ 8/2/66 به درجه سرتیپی مفتخر شد و در پانزدهم مرداد همان سال در حالی که به درخواستهای پی در پی دوستان و نزدیکانش مبنی بر شرکت در مراسم حج آن سال پاسخ نه را داده بود، در روز عید قربان در یک عملیات برون مرزی، به شهادت رسید.
خلبان بابایی در محضر امام خمینی
وی چند روز قبل از شهادت در پاسخ پافشاریهای بیش از حد دوستان جهت عزیمت به مراسم حج گفته بود: تا عید قربان خودم را به شما میرسانم.
صبح روز پانزدهم مرداد سال 1366 مصادف با عید سعید قربان، تیمسار بابایی به همراه سرهنگ خلبان بختیاری با یک فروند هواپیمای اف 5 دو نفره، در پایگاه هوایی تبریز به زمین نشست.
به محض این که هواپیما به زمین مینشیند، سرهنگ خلبان علی محمد نادری و تعدادی دیگر از خلبانان به استقبال آمده و بابایی به همراه سرهنگ نادری، وارد گردان عملیات میشود.
ماموریت جدید پروازی را در دفتر مخصوص نوشته و زیر آن را امضاء میکند. سرهنگ نادری به او میگوید: تیمسار شما خسته هستید بهتر است استراحت کنید.
- نه آقای نادری خسته نیستم...
و سپس به سرهنگ نادری میگوید: محمد آقا! بگو هواپیما را مسلح کنند.
- عباس جان ... امروز عید قربان است چطوره این کار را به فردا موکول کنیم؟
- امروز روز بزرگی است... روزی است که اسماعیل به مسلخ عشق رفت ...
پس از تبادل نظر با سرهنگ نادری، درحالی که تجهیزات پروازی خود را همراه داشت، محوطه گردان عملیات را ترک کرده و پیاده به سوی جنگنده به راه میافتد.
ماموریت بلافاصله آغاز شده و هواپیما پس از مانوری در آسمان، به نقطه مورد نظر میرسد. ارتفاع گرفته و با شیرجه به سمت تاسیسات دشمن، آن جا را مورد هدف قرار میدهد.
با اصابت بمبها، کوهی از آتش به آسمان زبانه میکشد و صدای تیمسار در گوش نادری میپیچد: «الله اکبر... الله اکبر ... می رویم به طرف نیروهای زرهی دشمن.»
پس از چند لحظه، باران گلوله و موشک بود که بر سر دشمن فرو ریخته میشد.
بعد از پایان تیرباران نیروهای زرهی، هواپیما با گردشی 180 درجه از منطقه دور میشود. هواپیما درحال عبور از کوههای بلند و جنگلهای سرسبز بود که صدای عباس در رادیو میپیچد:
- آقای نادری! پایین را نگاه کن درست مثل بهشت است.
سپس آهی کشیده و ادامه میدهد: خدا لعنتشون کنه که این بهشت را به جهنم تبدیل کردهاند.
پس از لحظاتی صدای عباس در کابین میپیچد: «مسلم سلامت میکند یا حسین ...»
هواپیما پس از انجام دادن مأموریت، به هنگام بازگشت، در آسمان خطوط مرزی، هدف گلولههای تیربار ضد هوایی قرار گرفت و عباس بابایی از ناحیه سر مجروح شد و بلافاصله به شهادت رسید.
یکی از راویان مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ درباره این واقعه نوشته است: به دنبال اصابت گلوله به هواپیمای تیمسار بابایی و اختلالی که در ارتباط هواپیما و پایگاه تبریز به وجود آمد، پایگاه مزبور به رابط هوایی سپاه اعلام کرد که یک فروند هواپیمای خودی در منطقه مرزی سقوط کرد برای کمک به یافتن خلبان و لاشه آن هر چه سریعتر اقدام نمایید.
مدت کوتاهی از اعلام این موضوع نگذشته بود که فرد مذکور مجدداً تماس گرفت و در حالی که گریه امانش نمیداد گفت: هواپیمای مورد نظر توسط خلبان به زمین نشست، ولی یک از سرنشینان آن به علت اصابت تیر در داخل کابین به شهادت رسیده است. برخی از فرماندهان ارشد سپاه در جلسهای مشغول بررسی عملیات بودند که تلفنی خبر شهادت عباس بابایی به اطلاع برادر رحیم (صفوی) رسید.
با شنیدن این خبر، جلسه تعطیل شد و اشک در چشمان حاضرین به خصوص آنان که آشنایی بیشتری با شهید بابایی داشتند، حلقه زد.
بابایی هنگام شهادت 37 سال داشت و اسوه ای بود که از کودکی تا واپسین لحظات عمر گرانقدرش همواره با فداکاری و ایثار زندگی کرد و سرانجام نیز به آرزوی بزرگ خود که شهادت بود، دست یافت و نام پرآوازه اش درتاریخ پرافتخار کشور جمهوری اسلامی ایران جاودانه شد.
* پایگاه بندرعباس به نام استاد قرآن
پایگاه نهم شکاری نیروی هوایی، در بندرعباس و در لبه آبهای خلیج فارس واقع شده و از این لحاظ به عنوان یکی از مهمترین پایگاهای شکاری ارتش به حساب میآید.
وقتی در اسفند ماه سال 1388 عبدالمالک ریگی در آسمان ایران به دام افتاد، این خلبانان فانتوم پایگاه بندرعباس بودند که بیشترین نقش را در فرونشاندن هواپیمای مسافربری حامل ریگی ایفا کردند.
پایگاه شکاری بندرعباس به دلیل نزدیکی به تنگه هرمز و محل عبور ناوهای نظامی کشورهای فرامنطقهای در خلیج فارس، از اهمیت خاصی برخوردار است.
در ماههای اخیر، این پایگاه به نام یکی از خلبانان شهید نیروی هوایی نامگذاری شد که یک خصوصیت او بنا بر گفته دوستان و همرزمانش بسیار بارز و شاخص بود.
او استاد قرآن برای خلبانان نیروی هوایی و از اساتید اخلاق پایگاه بندرعباس و پیش از آن در همدان به شمار میرفت.
بعد از شهادت خسرو عبدالکریمی در سال 1374 در شمال خلیج فارس، همسر فداکار او راه شوهرش را ادامه داد و امروز این اوست که خانه را به محلی برای برگزاری کلاس های قرآن تبدیل کرده و خلبانان بندرعباس و استان هرمزگان بیشترین استفاده را از این کلاسها دارند.
* پایگاه چابهار؛ افسانه سه برادر
این پایگاه به عنوان پایگاه دهم شکاری نهاجا در دورترین نقطه کشور در جنوب شرق از آسمان ایران حراست میکند.
خلبانان خبره نیروی هوایی، معتقدند یک خلبان زمانی خلبان کامل و به اصطلاح شش دانگ می شود که بداند چطور باید پس از ایجکت در دریا و کویر زنده بماند.
ممکن است خلبانی بر فراز دریا دچار سانحه شده و مجبور به ایجکت شود؛ این خلبان چطور باید در دریا زنده بماند، با کوسه مقابله کند، خورشید او را نسوزاند، چطور باید آب شور دریا را شیرین کرده و از آن استفاده کند، چطور باید روی آب شناور بماند، چطور باید با سیگنالهای مخصوصی که در اختیار دارد، پیام زنده ماندن خود را به آسمان ارسال کند و...
شهید حسین دلحامد را قطعا باید نمونه و الگویی برای خلبانان نیروی هوایی در این حوزه دانست.
حسین دل حامد خلبان جنگنده فانتوم E بود که در بهمن 1362 دچار سانحه شده و مجبور به ایجکت شد.
دل حامد مدت 48 ساعت را در خلیج فارس بر روی آب ماند و با مرگ مبارزه کرد؛ اتفاقی که برای کمتر خلبانی پیش می آید و بسیاری از افراد قادر نخواهند بود این مدت در دریا زنده بمانند.
بعد از 48 ساعت، وقتی او را پیدا کردند که امواج دریا مسافت زیادی جابجایش کرده و تقلا برای زنده ماند، رمقی برایش باقی نگذاشته بود.
بدن نیمه جان دل حامد در آخرین لحظه نیز وقتی توسط بالگرد حمل می شد، مجددا رها شده و درون آب افتاد و خلبان می بایست 24 ساعت این بار بدون آن تجهیزات گذشته در دریا بماند.
از آنجا که دیگر به نزدیکی های ساحل رسیده بود، 24 ساعت بعد، خلبان افسانهای نیروی هوایی توسط بومیان و محلیهای ماهیگیر جنوب پیدا شده و دلحامد زنده میماند.
در بسیاری نقاط عالم رسم بر این است که چنین خلبانی دیگر یک اسطوره خواهد بود و در معرض توجه قرار خواهد گرفت اما در اینجا وضع به گونهای دیگر است.
دلحامد پس از مدت کوتاهی، مجددا در عملیاتها حضور پیدا می کند تا نهایتا در تاریخ 11بهمن 1366 وقتی جنگ آخرین ماههای خود را پشت سر می گذاشت، به همراه خلبان شهید سلیمانی، در نزدیکی جزیره خارک به آرزوی خود برسد.
از راست: خلبانان شهید ابراهیم و حسین دلحامد
ابراهیم دل حامد برادر بزرگتر حسین و خلبان جنگنده اف 5 بود که در سال 1364 بعد از اخد دیپلم به استخدام نیروی هوایی درآمد.
او پس از طی دوره آموزشگاه همافری، برای گذراندن دوره تخصصی سیستم های اسلحه هوایی جنگنده به کشور آمریکا اعزام شد ولی عشق و علاقه او به پرواز موجب شد تا ابراهیم وارد دانشکده خلبانی شود.
او دوره مقدماتی پرواز را در ایران و دوره عالی و تکمیلی را مانند بسیاری از خلبانان نیروی هوایی در قبل از انقلاب، در آمریکا گذراند و در سال 1353 با اخذ نشان و مدرک خلبانی به جمع خلبانان اف 5 پیوست.
ابراهیم دلحامد در اولین روزهای جنگ، آخرین ماموریت خود را انجام داد و در هجدهم مهرماه 1359 در حین انجام یک ماموریت برون مرزی به همراه خلبان شهید اسدالله بربری به شهادت رسید اما خبر شهادت او یازده سال بعد در سوم تیر 1370 رسما اعلام شد.
ناگفته نماند که بنا بر برخی منابع، برادر دیگر این خانواده آذری، یک پاسدار بود که او نیز در جبهه های جنگ و برای دفاع از همین آب و خاک به شهادت رسید.
* پایگاه دزفول، پایگاه وحدتی
در میان پایگاههای شکاری نیروی هوایی، تنها پایگاه چهارم شکاری است که به نام شهدای خلبان بعد از انقلاب نامگذاری نشده است.
وحدتی، نام یکی از خلبانان نیروی هوایی بود که در پیش از انقلاب به همین نام، نامگذاری شده و تا امروز نیز به نام وحدتی شناخته میشود.
پایگاه چهارم شکاری یکی از مهمترین پایگاههای هوایی در دوران دفاع مقدس بود که در دزفول واقع شده و به دلیل قرار گرفتن در نزدیکی مرز ایران و عراق عمدتا به عنوان اولین واکنش دهنده به تهاجمات هوایی دشمن محسوب میشد.
منبع: فارس نیوز